ماجرای عمل

ساخت وبلاگ

مینویسم تا بماند روزگاری بعد بخوانم :-P 

اقا این روز مهم جراحی رسید 

جالبش اینجا بود که خانواده عزیز بنده قربونشون برم با هم شور کرده بودن که تاریخ اصلی جراحی رو به من نگن از قضا مریم خواهر بزرگتر بنده هم از این تصمیم بزرگ اطلاع نداشت نگو که این تصمیم بزرگ مختص پدر بوده و بقیه موظف به اجرای کامل این امر *-:-). 

قضیه از این قرار بود که پدر جان بنده برای اینکه من نترسم و هیچ گونه استرسی به من وارد نشه آمدن نشستن فکر کردن و به این نتیجه ناگهانی رسیدند که بله ما میگم شنبه عمل داره در حالی که جمعه صبح من باید عمل داشته باشم :|. 

میگن حالا بزار به مریمم بگیم عمل داره اونم بذونه جمعه عمله 

اون شبی که قرراره مریم از موضوع مطلع بشه ما رفتیم خانه دایی جان و مریم هم رفت تا پدر رو از مغازه بیاره. 

بله عارضم به خدمتتون که بچه پاشو یه لیوان اب بیار بخورم دهنم خشک شد. 

مریم که داشت بابا رو میاورد بابا ميگه:مریم یه جیزی بهت میگم خواهرت ندونه ها جممعه عمله. 

بابا همونو میگه من میدونم دیگه مریم یه بلبشویی راه میندازه تو ماشین که شمما چرا این طوری برخورد میکنین مگه بچه اس اون خودشه از لحاظ روانی اماده کرده و هزار تا چیز میز ديگه. 

پدر هم که یه  فکری میکنه و پشیمون از تصمیم چرا تگفته به فکر برمیاد که بهم یه جوری بگه که جمعه عمل دارم یه داستانی سر هم میکنن از اینکه به دکتر زنگ زدن باهاش حرف زدن و گفته احتمال داره جمعه عملش کنم. 

خب اینجا بابای محترم بنده نقشش تموم میشه و من وارد ماجرا میشم.

اون موقع که بابا داشت راجع به احتمالات عمل جمعه حرف میزد تو ماشین من فکر کردم باز بابا داره مثل همیشه از اون حدس و گمان های جالبش میگه و به خاطر همین زیاد گوش نمیدادم به حرفاش و واقعا باورم نمیشد که جمعه عمل بشم تا موقعی که مامان بابا از ماشین پیاده شدن و مریم برگشت بهم گفت سحر جانم این یه چیزی که ميگم بین خودمون باشه اینا نمیخواستن بهت چیزی بگگن من دعواشون کردم مجبور شدن بگن. 

_من :| 

مریم:-/ 

من:چیو مریم؟ 

_نفهمیدی؟

_چیو؟

_اینکه جمعه عمل داری؟ 

_نه دیگه الان تو گفتی. فهمیدم 

چنان شوکه ای شدم که به مدت سی ثانیه تپش قلب داشتم و خوشحال شدم که روز جراحی بهم نگفتن چون واقعا سکته میکردم 

#گفتم بگم تا یه همچین اتفاقی برلتون افتاد به بچه بگین گدوم روزه بزار تموم نکنه ;-) 

زندگی یه دانشجوی پزشکی ...
ما را در سایت زندگی یه دانشجوی پزشکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekdaneshjooa بازدید : 168 تاريخ : جمعه 12 خرداد 1396 ساعت: 18:17